-
عجب دور دیاریست دنیا
یکشنبه 2 مردادماه سال 1390 19:00
در میان آدمیان و در زمین ... در میان ملائک در هر زمان ... زمین و زمان و ستاره و آفتاب و باران ... وهزار و هزاران نشانه ی دیگر همه هستند تا تو باشی و باهر ابزاری که شده معرفتت را ابراز کنی .... نه آنکه باشی و بودنت ناله ای و آهی شود بر دلی که تو گر مَرهمی بر دل آدمیان نیز مَحرمی که همه مِهرم و جانم را مُحرم کعبه ی جانت...
-
سفر به دیار آبی ها
دوشنبه 27 تیرماه سال 1390 20:17
نخستین سفرم به شمال نبود ... حتی نخستین اردو هم نبود ... راهنمایی که بودم هم دوباری از طرف آموزش و پرورش و مدرسه رفته بودیم ... اما خیلی فرق داشت ... شاید دلیلش جو حاکم بر اردوگاه بود ... شاید هم ما بزرگتر شده ایم و دریچه ی نگاهمان هم به طبع تغییر کرده ... کوچکتر که بودم و آن چند باری که خانوادگی رفتیم بحث من و مادرم...
-
نفیر باد و نهیب احساس
دوشنبه 20 تیرماه سال 1390 14:57
همیشه انتظار می رود اولین ها زیبا ترین ها و به یادماندنی ترین ها باشند.... متفاوت و خاص باشند ... اما گاهی اولین ها فقط یک تمرین اند در جهت تعالی آدمی ... و تمرین همیشه ناب نیست ... همیشه روشن ترین نیست ... بلکه چراغ کور سویی ست که به سمت روشنایی می گریزد ... به سوی ماندگار شدن ... __________...
-
مدال عاطفه مادر
سهشنبه 14 تیرماه سال 1390 22:45
درس ها بسیار آموختم در مکتب تو ... بارها و بارها مشق عشق کردم در محضر تو ... و امروز به تکریم کرامت تو برخاسته ام ... و به تجلیل جلال جاودانه ات ... ای همیشه با من ... ای بعد از خدا معبودم ... و ای همیشه معشوقم ... ای بهای بهانه های خلقت ...ای شعور سرتاسر شور ... چگونه و با چه زبانی بخوانمت ... با چه کلامی ... چطور...
-
یک سوال به نام زندگی
دوشنبه 13 تیرماه سال 1390 12:08
به آسمان هم که صعود کنی باز یک سوال پررنگ و بی جواب در جلوی دیدگانت جلوه می کند... سوالی به بزرگی زندگی و جوابی به خاموشی بندگی... در زمین هم که باشی هرچند ریشه هایت در خاک استوار و استوار تر شود این سوال هم پررنگ و پررنگ تر می شود درکل هرکجا باشی چه در خاک و چه در افلاک بازهم این سوال به قوت خود باقیست... شاید می...
-
قاصدک هان چه خبر آوردی
دوشنبه 13 تیرماه سال 1390 12:02
-
به سوی تو
پنجشنبه 26 خردادماه سال 1390 00:04
مقصد و مقصود تویی...پس من چه باشم که بگویم....که حرفی بزنم...که نجوایی کنم... اگر تلاشی کردم...خواسته ام پاره کردن هرچه زنجیر و هرچه بند بود که بر بند بند بدنم زده بودند... اگر ناله ای سر دادم... اگر زخمی زدم... اگر مرهمی بودم... اگر..... همه را بگذار به پای بچگی هایم... همه را بسپار به باد...تا ببرد از یاد ... خسته...
-
آب و آتش و محشر
دوشنبه 9 خردادماه سال 1390 12:43
شعله ی خشم تورا به چه خاموش کنم این همه حرف تو را نتوانم که فراموش کنم من مگر واله ی قلبت بودم... من مگر مست نگاهت بودم... که کنون با تو و دنیای تو ......... او که در عرش و ازل جا دارد... اوکه هر کس زدلش ناب تمنا دارد... بهترین واژه ی دنیا ی من است... هستی و مستی پیدای من است.... واژه ها می رقصند قلب من می لرزد......
-
در اوج قله های سرور مباد که شوم مغرور
شنبه 31 اردیبهشتماه سال 1390 19:41
گاه راز حضور را وجود باید و گاه سکوت گاه سکوتت به بلندای فریاد می شود و به کوتاهی شکستن یک بغض و امتداد بارانی آن گاه نشانه های مکرر و در میانه ی این همه گاه دل من ا ست که گاه و بی گاه تنگ می شود بر ا ی بزرگی حسی به نام آشنایی و لمس زیبایی واژه ای به نام دوست با تک تک سلول هایم...با عمق وجودم آری می دانم که هستی اما...
-
شاید یاد شاید باد
چهارشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1390 00:15
خیلی وقت است که حتی هوس نوشتن هم نکرده بودم.. اما امروز تنها به بهانه ی شیرین ترین بهانه های زندگی ام... آن هم در این دقایق پایانی می نویسم... برای پدرم... برای بخشی از وجودم... برای دلیل بودنم... بگذار قبل از شروع داستان تازه گذری بزنم بر آن روز بزرگی که گذشت و من در عالم مجاز به شکرانه اش دستی بر نیاوردم و ندایی سر...
-
برای آنان که به یادم بودند
سهشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1390 18:20
-
دور خواهم شد از این شهر غریب...
جمعه 26 فروردینماه سال 1390 12:30
گاه برای بهتر رسیدن باید رفت....گاه برای ثابت ماندن باید رفت.... گاه رفتن رسیدن است و ماندن وا ماندن...این را همیشه می گفتم و اکنون هم می گویم... شرایطم سخت نیست...می خواهم خودم را سخت کنم... تمرین مقاومت در حضور همه جایز نیست... مگر نمی گفتم می نویسم برای اثبات بودنم....برای اثبات حرف هایم...حرف هایی که شاید جز در...
-
هوای تنفسم تازه تر شده است
چهارشنبه 24 فروردینماه سال 1390 19:52
اگر این روزها خاموشم و هیچ نمی گویم...اگر از سوز هایم سخن آغاز نمی کنم...مپندار که در نازم بلکه همچنان غرق نیازم... بدان که مرا غمی به وسعت خودم گرفته... و در این میانه منم یکه و تنها که بایستی دریابم کجای داستان هستم... منم که تا ابدیت زندگیم با خودم هستم تا به خدایم برسم... منم که باید پل بزنم و راه آسان کنم...در...
-
قلم بهانه می گرفت...نشد که خاموشش کنم
یکشنبه 21 فروردینماه سال 1390 20:08
-
زندگی یا دل مردگی
جمعه 19 فروردینماه سال 1390 16:44
بگویم خسته ام راضی ات می کند...بگویم درد بی درمانم پی پناهم ساخته..بی مرامم ساخته... به خدا عاصی ام، عاصی از زمانه ای که به چشم بشر گاه در آن انسان مقام خدایی می یابد و گاه آنقدر پست و تحقیر شده می گردد که خودش را نیز توان باور کوچکیش نیست... زمانی برای ندیدن بهانه می تراشیم که این دیدن را چشم دل باید و از لازم و...
-
در خودم گم شده ام
چهارشنبه 17 فروردینماه سال 1390 21:57
صدایم در گلو خشکیده است...بغضم نمی ترکد...می خواهد خفه ام کند... و میدانم که این روزها هیچ نمی دانم... خالی شده ام... از همه چیز... امشب دلم هوای باران داشت... اما به جای من ... چشمان آسمان گریست... آن هم به حال من... دوباره باران...دوباره نشانه... چه پاک...چه ناب...چه دوست داشتنی... این چه رازیست..چه سری...که خسته ام...
-
فریاد شیدایی من(نشد که نگویم)
دوشنبه 15 فروردینماه سال 1390 13:35
قرآنم را که از اتاق بردند دلم پر کشید... گویا مشتاق تر شدم... تشنه تر شدم... ته دلم خالی شد و نبودش خلا ای بر وجودم گشت... اما نا امید نشدم... چشمانم را بستم و با تمام وجود گوش کردم... با گوش جان... آری صدای قرآن از دور دست ها به گوش می رسد... نوای لا اکراهَ فِی الدّین در فضا طنین انداخته است ... اما خدایا! واهمه دارم...
-
دل خسته ی وابسته به زمین
جمعه 12 فروردینماه سال 1390 17:43
-
خاموشی و فراموشی
سهشنبه 9 فروردینماه سال 1390 21:10
-
بهار و عشق
سهشنبه 9 فروردینماه سال 1390 21:08
سال نو می شود و بهار فرا می رسد... بهاری امید بخش و بهانه ای نوید بخش... جان ها به تکاپو بر می خیزند و آدمیان باده می نوشند... تا مست شوند در هوایی که در ان صدای تپش قلب هزاران پرنده ی مهاجر نوید بخش آزادی دوباره است... آزادی از بند خود و پرواز در هوایی که اکنده از بوی خداست... که این روزها بهار را این گونه تعبیر می...
-
زین پس...
سهشنبه 9 فروردینماه سال 1390 21:07
-
سردی یک درد
سهشنبه 9 فروردینماه سال 1390 21:04
باز هم اشک و باز هم غربت.. باز مرور خاطرات خاطراتی که دوسال تمام عذابم داده است.. و گویی قصد ندارد از زندگی من رخت بر بندد و گم شود در سیاهی... گویی سرنوشت من با یک تلخی عجیب عجین شده... آزارم می دهد... عذابم می دهد... پیرم می کند... سیرم می کند....سیرم می کند از دنیایی که در آن هر کس به یک رنگ است...و هیچ کس یکرنگ...
-
بهانه ی جاودانه
سهشنبه 9 فروردینماه سال 1390 21:02
امروزم را همین بس... هجوم یکباره ی خیال و غوغای درون.... و منی که در آستانه ی دریافتن خود وامانده ام... وامانده از قبیله ی آشنایانی غریب و ناآشنایانی قریب... و حرف های امروزم چه گنگ می زند... اما در واژه واژه اش برایم دنیایی نهفته است... نشسته ایم و انتظار می کشیم آمدن بهار را... بهاری بهارانه...و بهانه ای جاودانه......
-
مفسر مهر
سهشنبه 9 فروردینماه سال 1390 20:57
باز آمدم تا باز گویم قصه ها و غصه هایم را... این بار آمده ام تا بگویم...مفسر مهرم و تعبیر بی تدبیر آینه ها را می دانم... و تا ابد در طلب نور می مانم... نترس اگر تندی می کنم... نترس اگر خاموش می شوم... نترس اگر سرد می شوم... من از تبار صمیمیتم و با تمام افق های باز نسبت دارم... در کلامم ملامت نیست...ملالت نیست... باور...
-
مناجات
سهشنبه 9 فروردینماه سال 1390 20:56
ماه هاست از خودم دور شده ام...ماه هاست تمام اندیشه ام دیگران بوده اند... هفته هاست برای این و آن تلاش می کنم... و امروز... چه خلوت غریبانه ای داشتم... امروز خودم را دیدم...امروز آرزوی روز تولدم برآورده شد... جلوی آینه نشستم و به خودم اندیشیدم... خدایا کجا ایستاده ام...به کجا می روم... در پی چه می کوشم... خدایا امروز...
-
میهمان مهتاب
سهشنبه 9 فروردینماه سال 1390 20:49
من آنم که از خویش گذشته و به تو پناه آورده بودم... به تو وابسته و از همگان رسته......آهسته و پیوسته آمدم ومیهمان مهتاب شدم... در غم آلوده ترین شب...درست زمانی که در اوج بودم آمدی...در اوج می فهمی... من با تو به اوج نرسیدم..من در اوج بودم...با تو سوار بر موج شدم... ثبات موج را که می دانی...صفر است...هیچ است... باتو...
-
یخ
سهشنبه 9 فروردینماه سال 1390 20:47
دلم برای کسی تنگ است که فانوس نگاهش امید مبهمیست برای شب های تارم... دلم گرفته و بی تاب تر از همیشه ام... دلتنگ تر از همیشه... مهتاب این روز ها بی تاب نیست...در خواب است....خاموش است و این خاموشی روایتیست از فراموشی... و چه سخت است و سنگین... آری ناب ترین بودی..بی تاب ترین بودم... بهترین بودی..آرام ترین بودم... سرد...
-
چند عکس
سهشنبه 9 فروردینماه سال 1390 20:45
-
آغاز به وقت 11:30
سهشنبه 9 فروردینماه سال 1390 20:38
-
دور ترین ترانه
سهشنبه 9 فروردینماه سال 1390 20:35