راز حضور

بهانه های قلم

راز حضور

بهانه های قلم

دنیای این روزای من

چقدر دلم برای اینجا تنگ شده بود

حیف که نه رمق نوشتن بود و نه کلامی قابل به عرض...البته حرف بود اما حس نوشتنش نه

اکنون می نویسم.. با تنی خسته در حالی که دراز کشیده ام با صفحه ی چهار و نیم اینچی که در مقابلم است... در حالی که از شدت خستگی به زور آنچه نوشته می شود را می بینم..اکنون می نویسم اکنون که نمی دانم تا چند روز آتی چه سرنوشتی در انتظارم است..کجا؟چه رشته ای؟ سوالی که این روزها ذهن من و تمام اطرافیانم را پر کرده...

اطرافیانی که یادشان می رود حالم را بپرسند اما حواسشان هست که جویای سرنوشت نامشخصم باشند

بگذریم.....حرف زیاد هست از سفر چند روزه ی تهران و قم گرفته تا مشهد و افتخار دیدار با بانوی سایه سار...رفتن به قم آن هم در دمای 49درجه آن هم در ماه رمضان،سفری که خیلی اتفاقی و بدون قرار قبلی بود سفری که با تمام وجود حس می کردم دعوت شده ام...اینکه یکباره رفتنت جور شود و به محض رسیدن درب اتاق به صدا در آید و مهمان مهمان سرای حضرت شوی...در آن شرایط اصلا قابل تصور من و ما نبود و بعد جمکران و آرامش محض....بعد مشهد و دیدار با سهبای نازنین که سر تا پا شور بودم و هیجان،دیداری آنچنان ناگهانی که تازه بعد از خداحافظی به خودم آمدم و باورم شد...


آه که چقدر نوشتن همین چند خط ساده هم سخت شده برایم آن هم زمانی که نمی دانی باید عنان قلم را به کدامین جانب بکشانی.


پی نوشت:این چند خط در واقع ساعت 01:12نیمه شب نوزدهم شهریور نوشته شده بود که بنا به دلایلی نشد که درج شود

اکنون دیگر همه چیز مشخص شده


نظرات 11 + ارسال نظر
سهبا جمعه 22 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 11:41 ب.ظ

سلام نازدونه قشنگم . امیدوارم خستگی این چند وقت از تنت بیرون بیاد و حسابی آماده بشی برای پاگذاشتن توی عرصه علم آموزی ...
خوشحالم که از حالا به بعد بیشتر مشهد هستی و امکان دیدنت فراهم تره .
به خونواده عزیزت هم سلام برسون عزیزم .

راستی یادم رفت بگم مبارکه , شیرینی یادت نره .

سلام
چی بگم در مقابل مهرتون بانو
بزرگیتون رو می رسونم،سپاس

سلامت باشید،در خدمتیم

مریم دوشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 10:48 ب.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

فقط برات دعا میکنم موفق باشی و پیروز
سلام سعیده عزیزم

ممنونم مریم جان،لطف داری شما

سلام

ریحانه پنج‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 01:14 ق.ظ

خیلی مبارک باشه...تو از کجا اومدی مشهد..
امیدوارم بهت خیلی خوش بگذره

سلامت باشی...از خراسان پایینیه قراره بیام خراسان وسطی

ممنونم عزیزم

اینو میدونم ک خودت میدونی!دی پنج‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 09:31 ب.ظ

هااااا خوب ک پز گوشیتم دادی رفت... مثلا فک نمیکنی یکی مث من بیاد اینو بخونه دلش بشکنه و ... (از ما گفتن بود دیدی شاید فردایی پس فردایی چیزی گوشیت شکست:/ )
+چی میگی بابا؟ سرنوشت سرنوشت.. بیشین با سرجات... ترم بهمنی
+حالت بخوره تو سرت، حالت بره تو روده هام تو حلقم مث چی ... (باز من دهنمو باز نکنم:/ )
+ بیا یکم منطقی فک کنیم، شاید اصن تا اون موقع (مکه) مردی....!:دی

با تشکر

بشین سر جات جوجه،من سن تو بودم 5300نوکیا داشتم.می خوای منم به جاش htcخواهرتو نابود کنم
+شما فعلا بشین سر درس و مشقت که ره بسیار است،چیه آتیش میگیری4ماه بیکارم
+لازمه همه جا بروز بدی چقدر با ادبی؟!نه واقعا لازمه؟!
+تا اون موقع که چه عرض کنم،آدم اگه هم جوار تو باشه به اون موقع نکشیده دق می کنه

الحمدالله که جهت حفظ آبرو اسم مبارک رو ننوشتی


دوس ندارم کامنت جدیدتو تایید کنم،حرفیه؟

تنفس شنبه 16 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 02:43 ب.ظ http://tanaffos.blogsky.com

سلام سعیده جان
هی به من میگی بیا بیا !
خودت کجایی؟
دلمون برات تنگ شده

به به...قدم رنجه فرمودین
سلام،حال شما؟
شرمندم که انقدر دیر تایید میکنم،فک کنم اونقدری که به وبلاگ شما سر میزنم مدیریت وبلاگ خودمو چک نمی کنم
شما لطف دارین تا ببینم چی پیش میاد

تنفس دوشنبه 18 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 11:45 ب.ظ http://tanaffos.blogsky.com

اینقدر ننوشتی که فکر کردم تغییر مکان دادی و من اشتباهی اومدم !

اشتباه..؟!
مگه میشه

س.تاجی چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 07:59 ب.ظ

سلام سعیده جان
پیغامت رو تازه خوندم . ممنون عزیزم یاد من بودی. بله متاسفانه تصادف وحشتناکی بود و خدا روشکر خیلی خیلی بخیر گذشت . اتفاقا در راه برگشت از سرایان بودیم . یک مسافرت 2 روزه اومدیم دیار شما و شکر خدا خیلی هم خوش گذشت و تجدید خاطره ها و دیدن دوستان و آشناها خیلی چسبید... ولی دیگه خواست خدا بود یا هر چی اتفاق بدی بود که بخیر گذشت ...

دلتنگ شده بودم سعیده جان . خبری نمی گیری . این صفحه هم که دیگه آنچنان فعال نیست! خوبه مثلا این چند وقت بیکار تری ! حتما همینطور در حال گرفتن خستگی کنکوری!
در چه حال هستی ؟ انشاا... از بهمن مهمان کدوم شهر و چه رشته ای ؟ راستی 16 آذر هم تبریک ! خوش آمدی به جمع عده ی کثیری که نمی دونند دقیقا چرا این روز رو بهشون تبریک می گن...!!
اما تو فرق می کنی ... پس صد ها بار تبریک .
منتظرم ... در پناه هو ...

سلاااااااااااام
من نمی دونستم که اومدید اینجا،چند روز بعد از تصادفتون از لابه لای حرفای بابام شنیدم...و بعد هم متاسفانه هی نشد که احوالی بپرسم
خدا رو شکر که سالمید...
منم دلتنگ تمام دوستان و روزهای قشنگ وبلاگ نویسی هستم...ولی نمی دونم چرا این مدت قدرت نوشتن ازم سلب شده...همش خودمو وعده میدم که چند ماه دیگه از زور دلتنگی. و دانشگاه هم که شده زبون باز می کنم
مشهد انشاالله
16آذر گذشته ی شما هم مبارک
اختیار داری شما... منم یکی مثل و یا شاید بدتر از بقیه
خوشحالم کردین
در پناه حق...

تنفس جمعه 22 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 07:43 ب.ظ http://tanaffos.blogsky.com

سعیده کجایی ؟
از بس اومدم اینجا و نبودی خسته شدم

الان وقت داری برا نوشتن پس فردا کلاسا شروع بشه وقتت کمتر میشه ها !

بعدش هم باید درساتو خوب بخونی که به ما برنامه بدی ها .

خلاصه من نمیدونم از من گفتن بود نازنین
راستی سلام.

ینی بعد 6 روز الان من با چه رویی کامنتتون رو تایید کنم
شرمندم...

ببخشید که نیستم،ببخشید که این پاییز رو روزه ی سکوت گرفتم
واقعا نمی دونم چی بگم....
میام ایشاالله
شما لطف دارید بزرگوار
خوشحالم از حضورتون



سلام

تنفس دوشنبه 25 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 11:58 ب.ظ http://tanaffos.blogsky.com

امیدوارم حالت خوب خوب شده باشه نازنین
راستی سلام

بهترم خدا رو شکر

یک دنیا ممنون از محبتتون

سلاااااااااااام

طهورا سه‌شنبه 3 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:42 ق.ظ

سلام سعیده جان ...اونوقت چرا نمی نویسید؟!
منتظرم ...عمه

سلام عمه طهورای عزیز ...
شرمندم
می دونید از چند ماه قبل کنکور تا همین دیروز کامپیوتر رو از اتاق من منتقل کرده بودیم یه اتاق دیگه...
منم این مدت با گوشی سر می زدم
ولی خب بروز کردن با گوشی حال نمیده...
اصلا حالش به این صدای دکمه های کیبرده

میام ایشالله
قربان شما

سهبا شنبه 14 دی‌ماه سال 1392 ساعت 09:15 ب.ظ

یه دختر خوب , حرف چند تا بزرگتر رو گوش میده ! بخصوص که چند روز بعدش میخواد کیف و کتابهاش رو جمع کنه و بره سر درس و مشق و دانشگاه ! مگه نه نازدونه خانوم ؟
سلام عزیزم . خب دلتنگیم دیگه !

چشم
این بار با خودم عهد کردم بعد از پست جدید که البته اگه بشه بهش گفت پست،محبت شما روتایید کنم

یک دنیا ممنون و شرمنده ی همتون


سلام نرگس جان ... لطف دارید
منم دلتنگ همه ی دوستان و جو سابق بلاگستان هستم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد