راز حضور

بهانه های قلم

راز حضور

بهانه های قلم

سلامی چو بوی خوش آشنایی...از پس چند سال دوری


نبودم...به قدری که اینجا برام غریبه بشه....دلم تنگ شد امشب...برای تک تک لحظات تلخ و شیرین اینجا..برای خودم....خودی که یه زمانی در راز حضور می نوشت..دفتر مشق من اینجاست... بخش زیادی از من...دلم برا تک تک همراهان این سرای مجازی تنگ شده....چه فرق کرده این خونه.. ..باهاش غریبگی می کنم...اما بازهم دلم می خواد مثل سابق اینجا باشم






نظرات 5 + ارسال نظر
دانیالــ پنج‌شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 09:59 ب.ظ http://Danyal.ir

سلام ...
حالا ما که همه این چند سال بودیم .... بگذریم

شاید چند دل کمتر می شکسیتم اگر .... باز هم بگذریم


خوش آمدید

قربون شکلک های قدیمی بلاگ اسکای برم

سلام
باز که با ابهام و جملات ناتمام وارد شدید شما....
و باز پاسخ من میشه یه سبد از نمیدانم ها:-B
حضورتون خاطرات زیبای ترنم باران رو در دلم زنده می کنه..

سپاس گزارم استاد @-}--

دانیال شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 08:22 ق.ظ

ما را به خواندن سطرهایت دعوت نمیکنی؟

کاش گوش کرده بودم... تا نوشتن بعد این همه مدت برایم سخت نبود..

دور و دیر ولی دعوتید

طهورا شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 12:29 ب.ظ

در دستهای او شدی آرام, لبخند میزدی به «رضا»یت
اشکی نشست گوشه‌ی چشمش، تا «فاطمه» زدند صدایت .
.
رنج سفر برای تو آسان، شب از قبیله‌ی تو هراسان
شد قبله‌ی دل تو خراسان، ای عطر دوست قبله نمایت!
.
من تشنه‌ای رسیده به دریا، با حسرت زیارت زهرا
دربان! بگو ملیکه‌ی قم را: از راه آمده‌ست گدایت .
.
لبخندِ شهر تو نمکین است، قم قلب مهربان زمین است
ما هر چه داشتیم همین است: جان‌های ما، «کریمه»! فدایت .

ای دختر یگانه‌ی مادر! ای جویباری از دل کوثر!
مثل «علی» نیامده دیگر، کو همسری به شأن سرایت؟
. .
می‌بارد از ضریح تو رحمت، از آسمان اسم تو عصمت،
از «اشفعی لنا»ی تو «جنت»، وا شد به‌ روی ما، به دعایت .
.
این شاعرت دلش شده آهو، آهو اسیر شهر و هیاهو
اذن زیارتی بده بانو! این شعر را نخوانده برایت .
.
#قاسم_صرافان .
روزتون مبارک سعیده جان
از دل ما که نرفته بودی ...

چقدر چسبید این تبریک شعر آگین و دوست داشتنی شما عمه جانم...
سپاس مهرتان را

خوش آمدید

مریمی سه‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 11:46 ق.ظ

و من از تو دلتنگ تر تر تر برای روزهاایی که اینجا می آمدم برای بازیگوشی
سلام عزیزدلم
اونروز با گوشیم داشتم دمبال اون پستی میگشتم که من چله نشینش شده بودم یادته کدومو میگم؟ همونکه عهد کرده بودم تعداد کامنتاش رو به چهل تا برسونم
در هر صورت پیداش نکردم
وااااااای شکلکای قدیمی رو چقد نوستالژی داره ننه
عاااااشق این شکلکه بودم---->

سلام مریم جانم
آخ یاد خاطرات ترش و شیرینمون بخیر...چه لحظه هایی بود

خوش آمدی گل مریم

همون خواهر یکشنبه 17 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 04:25 ب.ظ

بللللله... چیزی ندارم بگم جز اینکه همه جا بی معرفتی... هه....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد