راز حضور

بهانه های قلم

راز حضور

بهانه های قلم

هستم ولی ...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

اولین روز از آخرین سال

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

از این کران تا بیکران

خاطرات تلخ و شیرین زندگی دستخوش خواستن یا نخواستن های ما می شوند و مهر می خورند

مهر می خورند تا تکلیفشان ... ماندن یا نماندنشان ... روشن شود

تا معلوم گردد مبناست کدامیک از آنها به وادی فراموشی سپرده شود و کدامیک مقرون تنهایی هامان باشد

این میان اویی سود برده است که با صداقت تمام خاطراتش را گلچین می کند و سهم آینده اش را معلوم ...

به مرور هرباره ی آنچه گذشته و رفته و دور شده اعتقادی ندارم ولی گاهی جرقه می خورند بعضی از افکار .. یادآوری می شوند بعضی صحنه ها و تو مات و گنگ با خود می اندیشی چقدر این اتفاق .. این لحظه .. این یاد ... آشنا و ماندگار است در خاطرت ...

و حرف هایی و آدم هایی که بازهم ناخواسته جلوی دیدگانت رژه می روند و مرور می شوند

گاهی دوباره و ده باره می نشینی و با آن آدم ها .. وباآن یادها می گریی و گاهی لبخندی نامأنوس خبر از سر درونت می دهد

و تنها بخش امیدوار کننده ی ماجرا دیدگاه و زاویه ایست که با آن بدانچه بر تو رفته است چشم می دوزی ... ارزیابی می کنی ... تصمیم میگیری

تصمیم میگیری

تصمیم میگیری

تصمیم هایی که پختگیشان بزرگی تو را اثبات می کنند (باید میان واژه ها قد کشید)

اما من بزرگ نشده ام ... بزرگ نشده ام چراکه می بینم و میدانم به کرانه های داستان که می رسم ... به آن نقطه ی خاص که می رسم ... بازهم همان آدمم باهمان تصمیم با همان نگرش ...

تمام آنچه باید را خواهم نوشت ... خواهم نوشت تا دغدغه ی فراموش کردن و نکردنشان دلیلی بر مرور آنها نباشد ... خواهم نوشت و نگاه خواهم داشت آنهارا برای روز معهود ...

برای لحظه ی میقات در میعادگه خاطرات

 

از صفر تا سفر

دلِ گرفته شاید تنها دلیل نوشتن نباشد

و آرامش حرم تنها حرمت زندگی نیست

اما پر شکوفه ترین درختان بهار زندگی من همین ها هستند

فکرش راهم نمی کردم یک هفته غریبگی با قلم انقدر دشوار کند نوشتن را برایم

پس پراکنده می گویم از تشویش بی تامل لحظه هایم

حسرت می دانید چیست ...

حس الان من ...

و حسادت حس جاری در لحظه های شخصی دیگر ...

که نمی دانم چرا بشر به جرم خواستنِ خیلی ها حسادت می ورزد و غافل است آنچه دیگری در تقلا و تمنای آن است در دستانش جاریست و باز هم نمی دانم چه می خواهد و به همین خواسته ی ندانسته تن می دهد و گم می کند آنانی را که با هرم نفس هایش زندگی می کنند..


چند روز پیش با خود می اندیشیدم انسان هست نه برای اثبات انسانیت انسان هست تنها برای جست و جوی راهی برای اثبات بودنش و من چه دیر فهمیدم که در اشتباه محضم...

گفته بوم می نویسم برای اثبات بودنم اما چرا اثبات وقتی زندگی انقدر واضح است ...

درست که باید تلاشت رسیدن به تعالی باشد و باید بر اساس جو حاکم بر اجتماع بگویی و بپویی

اما ای کاش تلاشمان بی حاصلی فردا نباشد

و ای کاش با چشم باز و به عمد غلط نرویم


یکی از عشق برایم گفت و پرسید و من اینگونه می گویم : جمع کثیری عشق را اتفاق می نامند اما باز هم عقیده ی من ورای سخن آن هاست که اگر عشق اتفاق هم باشد من اتفاق نمی خواهم هیچ اشتیاقی ندارم که یکباره مِهری بر دلم بریزد و مُهر رسوایی برپیشانیم بزند

عشق اتفاق نیست اتفاق یعنی شوق یکباره ی خواستن و تکاپویی و هرجی برای رسیدن

شاید عشق تفسیر خواستن باشد و شاید تنها عشق است که حس ناب بی قراری را به سرای معنا می کشاند

و من عشقی را می ستایم که العروة الوثقی است.


منی که هنوز نیاموخته ام سلام هارا امتداد ببخشم

باید بیاموزم چگونه بگویم که ابهامی نباشد برای خواص ورنه از برای عوام هرچه پرابهام تر شیرین تر


گاهی فقط نقاد و نقالیم ...

کافیسیت دقیقه ای سکوت کنیم و در آینه ی فطرتمان نظری بیفکنیم.

__ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ__


پ.ن: نه که نخوام ... نه که نشه ... نه که مونده باشه رو دلم ... نه ... اما این روزا خالی از هر چیزیم

پ.ن:: مشهد و آرامش حرم خیلی آرومم کرد اما حیف که فقط مسکنه

یادم رفت بگم تو بهشت رضا چه حس قشنگی داشتم

پ.ن::: اولین دیدار با یکی از دوستان مجازی هم بی نهایت احساس زیبایی داشت

پ.ن:::: دلمان برای ایشون تنگ شده

نسیم نیاز

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

رویای بهار

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

بزرگی چه دشوار است

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.