راز حضور

بهانه های قلم

راز حضور

بهانه های قلم

بهانه ی جاودانه

 

امروزم را همین بس... 

هجوم یکباره ی خیال و غوغای درون.... 

و منی که در آستانه ی دریافتن خود وامانده ام... 

وامانده از قبیله ی آشنایانی غریب و ناآشنایانی قریب... 

و حرف های امروزم چه گنگ می زند... 

اما در واژه واژه اش برایم دنیایی نهفته است... 

نشسته ایم و انتظار می کشیم آمدن بهار را... 

بهاری بهارانه...و بهانه ای جاودانه... 

بهار بهانه ی طبیعت است برای نو شدن برای آغاز دوباره...و برای انقلاب... 

انقلابی محسوس و ملموس تا بیش از پیش با طبیعت مانوس شویم.. 

بهار ارمغان طبیعت است که اگر بدان ننازد به چه نازد به که نازد... 

و اما سوال... 

بزرگترین ارمغان طبیعت و سرشت ما در چیست؟؟ 

که بدان می نازیم وگاها در ره اثبات آن می بازیم... 

بگذریم... 

اما حتما تاکنون اندیشیده اید که چه حس غریب و مجهولیست وقتی در استانه ای قرار بگیری که هیچ از امتداد آن نمی دانی... 

و نوروز روایتگر همین حس است... 

چراکه نوروز آغازی دوباره در دفتر تاریخ ایرانیان است و بهانه ایست تا گذری بر خاطرات یکسالیمان زنیم و یادی کنیم از آنانی که در خاطرمان عزیز محسوب می شوند

...

امید آنکه در سال جدید هم شاکران شوکران الهی باشیم 

ایام به کام

 

27 اسفند ماه 1389

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد