راز حضور

بهانه های قلم

راز حضور

بهانه های قلم

سفر به دیار آبی ها

نخستین سفرم به شمال نبود ... حتی نخستین اردو هم نبود ...

راهنمایی که بودم هم دوباری از طرف آموزش و پرورش و مدرسه رفته بودیم ...

اما خیلی فرق داشت ... شاید دلیلش جو حاکم بر اردوگاه بود ...

شاید هم ما بزرگتر شده ایم و دریچه ی نگاهمان هم به طبع تغییر کرده ...

کوچکتر که بودم و آن چند باری که خانوادگی رفتیم بحث من و مادرم همیشه این بود که او به خاطر سرسبزی اش عاشق شمال بود و من به خاطر دریایش ...

اما اینبار من هم رام مادر شدم و محو سرسبزی و مخمل شالیزار هایش...

اینبار صدای دریا برایم نوای آرامش را تکرار نکرد ... آبی اش به زلالی پیش تر ها نبود ... دلم گرفت...

اما باز هم می گویم :

در کنار دریایش که باشی می رسی به نهایت افسون

جنگل و دریا که گویا پیمان بسته اند که تا به ابد یار هم باشند و در کنار هم باشند

شاید برای منی که از کویر گذشتم تا به جنگل رسیدم و آن همه سرسبزی،زیبایی شمال دوچندان باشد...

هرچند که آسمان کویر چیز دیگریست...

اردوی ما که در واقع دوازدهمین همایش کشوری شوراهای دانش آموزی بود ... با همه ی محدودیت هایش بازهم لطف خاص خود را داشت ...

می گویم محدودیت چون این اواخر اردوگاه برایم حکم زندان گرفته بود...هرچند وسیع بود اما من دلم گشت و گذار می خواست نه آن همه کلاس های مهارت زندگی و گفتمان و هم اندیشی...

برنامه ی تفریحی ما تنها دریا و تله کابین بود آن هم فقط یکبار و در یک ساعت مقرر...

اما زیبایی هایی هم داشت من جمله هم جواری هر چه بیشتر با هم وطنان و وارثان آینده ی این آب و خاک ...

از اهواز و خوزستان و البرز و تهران گرفته تا به یزد اصفهان و قم و قزوین و شیراز و آذربایجان...

که همه و همه عزیز اند و جاودان بر لوح دل و جان من و این میهن...

پای صحبت یزدی های عزیز که می نشینی چنان صداقتی در کلامشان می یابی که در تمام دل و جانت رسوخ می کند...

و در مقابل کسانی هم هستند که تنها چند واژه ی بزرگتر از دهانشان به دست گرفته اند و به زحمت می کوشند تا با هر نخ و سوزنی که شده آنها را به هم پیوند دهند و کلامی بسازند که گویای والامقامی و بلند اندیشی آنها باشد ...

غافل از این که آدمی تا زمانی جلوه و جلال و کمال دارد که خودش باشد و زبانش به داشته هایش بچرخد نه به حسرت هایش...

و چه مسرور می شدم از صحبت های بعضی ها که می دانم در پی آن صحبت ها اندیشه ای ژرف نهفته است ...

گویش ها و لهجه های مختلف که بماند ... که تا همین لحظه که دارم می نویسم چنان سرم پر است از انواع لهجه ها که گاها صحبت کردن برایم سخت می زند...

نگاه و عطر کلام بعضی ها چنان مسخت می کرد ... که ساعت ها در اندیشه هایت به دنبال منبع و مبدا آن می گشتی...

و در انتها خوشا آنان که درس معرفت گرفتند از عبور تک تک ثانیه های این اردو ...

حرف هایم بسیار است آنقدر که باید تا خود صبح بنشینم و بنویسم ...

_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_

مهم نوشت: عکس ها همه با موبایل گرفته شده

پ.ن1:نمای دیگری از اردوگاه  => کلیک ..  کلیک .. کلیک

پ.ن2: زنده باد خراسان جنوبی  => کلیک .. کلیک 

پ.ن3: دلمان بسی اسب سواری می خواست  => کلیک .. کلیک

پ.ن4: استاد یکی از کلاس ها و کارگاه های آموزشی با عنوان "دفاع سایبری" که از آن بسیار استقبال شد جوان 19 ساله ی مازندرانی نفر اول مسابقات جهانی هک ، دارای 13 دعوت نامه خارج از کشور و نویسنده ی کتاب (از تهدید نرم تا جنگ سایبری) آقای معالی بودند .


نظرات 7 + ارسال نظر
سهبا دوشنبه 27 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:20 ب.ظ http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

ای جانم سفرنامه دریایی !
سلام نازدونه خانوم . خدایی ها آدم یکی مثل تو رو می بینه کیف میکنه . تو رو خدا از طرف من یک تشکر حسابی خدمت مامان و بابا برسون به خاطر وجود نازدونه مون ! خدا هر چه خوبیست به زندگیت بیاره که اینقدر خانومی عزیز دلم ...

منتظر هستیم بازم بگی از سفرت و تجربیاتش . سرسبز باشی و سرشار آرامش نازنین .
عکسها رو باید بعدا ببینم . الان نمیشه ... حیف ...

راستی همشهریهای زورکی ما چطور بودند ؟ منظورم قزوینی های عزیز هستند !

سلام عزیزم

لطف دارید
...
ماشالله هزار ماشالله همشهری های شما...
با یکیشون صندلی داغ گذاشتن همه شده بودن

محمد سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:35 ق.ظ http://www.faryadebiseda71.blogsky.com

وای خدای من چه طبیعتی داره این شمال
باشه من یک از سفر هایم را بنویسم حتما
عکس ها را نگاه کردم عالی بود
با نام داداشی محمد یا خود وبلاگ برای من فرقی نداره
همان که بیاد هم باشیم بهتره
بازم پیشم بیا

میگم خدا با شمالیا پارتی بازی داره نگید نه
چشم

تنفس سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 06:42 ب.ظ

سلام سعیده عزیز
دلتنگتان بودم ! امید که خوب باشید .
عکسها را دیدم خب معلومه که بیشتر دلت می خواد تو طبیعت باشی تا سر کلاس ...! طبیعت شمال از توی عکس روح آدم را تازه و شاداب میکنه !
انشالله همیشه سفرهای خوب داشته باشی و از لحظات زندگی ات بهره ببری .

سلام بزرگوار
منم همینطور ... ممنونم
کلاس هم خوب است اما بعضی کلاس ها و بعضی استاد ها انگار تنها برای مرور دانسته هایمان گذاشته شده اند و این مرا آزار می دهد...
شما هم همینطور ... انشالله

سهبا سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:35 ب.ظ http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

سلام نازدانه خانم . عکسهای زیبایتان را هم دیدم عزیز . خوشم میاد از ارادتت نسبت به خراسان ! دمت گرم عزیز ...

شمال و زیبایی هایش جای خود دارد , اما نمی شود از کویر و آسمان ستاره باران نزدیکش گذشت , یا از کوهستان های سر به فلک کشیده با عظمت خودمان ....
هر جایی زیبایی های خود را دارد ..
باز هم ممنون .

سلام
خواهش میکنم ... یادمان باشد حال را دریابیم و ریشه هایمان را که اگر نباشند ملعبه ی دست باد می شویم...
سرشارم از شادی چرا که ایران سرای من است ...
کشور چهار فصل و موطن آب و آینه ...

مجتبی کاغذچی پنج‌شنبه 30 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:35 ق.ظ http://www.adsbox.ir

سلام وبلاگ زیبایی داری این رو میتونید به صورت کاملا رایگان در وبسایت من ثبت کنی تا به هزاران نفر ارسال کنیم هیچ گونه هزینه نداره

پس عجله کن دوست خوب من

پیراشکی پنج‌شنبه 30 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:15 ب.ظ http://i-and-my-love.blogsky.com

سلام سعیده جون
چه جالب منم عاشق دریام.
جالب تراینکه فامیلی همسرمنم آقایی هستش.

محمد پنج‌شنبه 30 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 04:30 ب.ظ http://www.faryadebiseda71.blogsky.com

سلام من اپم
زودی بیا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد