راز حضور

بهانه های قلم

راز حضور

بهانه های قلم

مفسر مهر

باز آمدم تا باز گویم قصه ها و غصه هایم را... 

این بار آمده ام تا بگویم...مفسر مهرم و تعبیر بی تدبیر آینه ها را می دانم... 

و تا ابد در طلب نور می مانم... 

نترس اگر تندی می کنم... 

نترس اگر خاموش می شوم... 

نترس اگر سرد می شوم... 

من از تبار صمیمیتم و با تمام افق های باز نسبت دارم... 

در کلامم ملامت نیست...ملالت نیست... 

باور کن... 

اما در نگاهم صداقت است و دیگر هیچ... 

ادعای پیغمبری نکرده ام که مظنونانه محکومم کنید... 

من هم انسانم...من هم گاه به وجد می آیم...و گاه می گریم...گاه محکوم می کنم...و گاه برائت می جویم... 

و امروز پیروزمندانه لبخند می کنم...چراکه به کشف جدیدی در وجود خویش دست یافته ام... 

چراکه امیدوارتر از پیش به آینده ای که فرارویم قرار گرفته می نگرم... 

دل شادم...و میدانم که ایمان آدمی همیشه سبب امان او خواهد بود... 

پس بخوانیمش از ته قلب...تا اجابتمان کند در هر امر... 

.... 

.. 

الهی الهه ی دوران یارتان....پیمودن راهش افسر افکارتان 

23 اسفند ماه 1389

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد