راز حضور

بهانه های قلم

راز حضور

بهانه های قلم

از صفر تا سفر

دلِ گرفته شاید تنها دلیل نوشتن نباشد

و آرامش حرم تنها حرمت زندگی نیست

اما پر شکوفه ترین درختان بهار زندگی من همین ها هستند

فکرش راهم نمی کردم یک هفته غریبگی با قلم انقدر دشوار کند نوشتن را برایم

پس پراکنده می گویم از تشویش بی تامل لحظه هایم

حسرت می دانید چیست ...

حس الان من ...

و حسادت حس جاری در لحظه های شخصی دیگر ...

که نمی دانم چرا بشر به جرم خواستنِ خیلی ها حسادت می ورزد و غافل است آنچه دیگری در تقلا و تمنای آن است در دستانش جاریست و باز هم نمی دانم چه می خواهد و به همین خواسته ی ندانسته تن می دهد و گم می کند آنانی را که با هرم نفس هایش زندگی می کنند..


چند روز پیش با خود می اندیشیدم انسان هست نه برای اثبات انسانیت انسان هست تنها برای جست و جوی راهی برای اثبات بودنش و من چه دیر فهمیدم که در اشتباه محضم...

گفته بوم می نویسم برای اثبات بودنم اما چرا اثبات وقتی زندگی انقدر واضح است ...

درست که باید تلاشت رسیدن به تعالی باشد و باید بر اساس جو حاکم بر اجتماع بگویی و بپویی

اما ای کاش تلاشمان بی حاصلی فردا نباشد

و ای کاش با چشم باز و به عمد غلط نرویم


یکی از عشق برایم گفت و پرسید و من اینگونه می گویم : جمع کثیری عشق را اتفاق می نامند اما باز هم عقیده ی من ورای سخن آن هاست که اگر عشق اتفاق هم باشد من اتفاق نمی خواهم هیچ اشتیاقی ندارم که یکباره مِهری بر دلم بریزد و مُهر رسوایی برپیشانیم بزند

عشق اتفاق نیست اتفاق یعنی شوق یکباره ی خواستن و تکاپویی و هرجی برای رسیدن

شاید عشق تفسیر خواستن باشد و شاید تنها عشق است که حس ناب بی قراری را به سرای معنا می کشاند

و من عشقی را می ستایم که العروة الوثقی است.


منی که هنوز نیاموخته ام سلام هارا امتداد ببخشم

باید بیاموزم چگونه بگویم که ابهامی نباشد برای خواص ورنه از برای عوام هرچه پرابهام تر شیرین تر


گاهی فقط نقاد و نقالیم ...

کافیسیت دقیقه ای سکوت کنیم و در آینه ی فطرتمان نظری بیفکنیم.

__ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ__


پ.ن: نه که نخوام ... نه که نشه ... نه که مونده باشه رو دلم ... نه ... اما این روزا خالی از هر چیزیم

پ.ن:: مشهد و آرامش حرم خیلی آرومم کرد اما حیف که فقط مسکنه

یادم رفت بگم تو بهشت رضا چه حس قشنگی داشتم

پ.ن::: اولین دیدار با یکی از دوستان مجازی هم بی نهایت احساس زیبایی داشت

پ.ن:::: دلمان برای ایشون تنگ شده

نظرات 7 + ارسال نظر
سهبا یکشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 08:16 ق.ظ http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

سلام سعیده جانم . رسیدنت بخیر . زیارتت قبول . خوبی خانومی ؟
اول بگو ببینم این ایشون ( محمد رسول ناز ) همون پرسرو صدای اونروزی نیست ؟!!!
و بعد ... حسادت ها را رها کن ، شخص حسود رو جدی گرفتن ، به خود آدم ضربه میزنه . بذار با درد خودش بمونه ...

و بعدتر ، تو هنوز عشق رو به تجربه ننشسته ، چه قشنگ نگاهش میکنی نازدونه خانومم ؟! شاید تنها عشق است که حس ناب بی قراری را به سرای معنا می کشاند و من ... عشقی را می ستایم که عروه الوثقی ست .... آفرین عزیز دل . آفرین ...

سلام ... ممنون ... مرسی
چرا همونیه که اون شب داشت ابراز وجود می کرد

چشم

عشق مقدسه نکنه تعبیر من خرابش کرده باشه در انیشه ی دیگران

ممنون

danyal یکشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 05:15 ب.ظ http://d.blogsky.com

اینها که گفتی فریاد فلک است یا ضجه های ملک ؟!

نه فلک نه ملک
قصه از سکه های سیاه قلک دل ماست

مریم یکشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:47 ب.ظ http://najvaye-tanhai.blogfa.com

و من سکوت می کنم که تو همه ناگفته ها را گفته ای و آن دم که به تو و نوشته هایت می رسم ناگاه قلم در دستانم قفل می کند و دستانم به لرزش نوشته های زیبای تو می لرزد که من چقدر کوچکم در برابر این دریای گوهرانه کلمات تو!!!
عشق را زیبا سروده ای
آری عشق اتفاق نیست عشق تفسیر خواستن است و نگاه تو همان تفسیر است

سکوتت گویاست مریم جان
قلب و قلم همه در دستان توانای شماست
از ما هرچه هست سیاه مشق لحظه هاست

فانوس دوشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 07:41 ب.ظ

هیچ جوابی رو نمی تونم هیچ جایی پیدا کنم .

مممنون

بگو منظورت چیه ...
وقتی دلم می گیره گیج هم میشم
پس مبهم حرف نزن
باشه؟

سهبا چهارشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:18 ق.ظ http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

سلام . هنوز که مهر نشده ، کجایی پس نازدونه خانوم ؟؟؟ خوبی عزیز ؟

سلام
شرمنده یه خورده کسالت داشتم ...
مهر می خوام چیکار ... مهر شما کافیه

فانوس چهارشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:07 ب.ظ

یعنی واسه اینهمه ابهامی که تو دلمه

اینهمه دردی که می خوان بذار رو دلم و میگن نوش جانت جوابی ندارم که دلمو راضی کنم

اما دلم گرمه که یکی یه ور این خونه دستشو گذاشته تو دستم تا سردم نشه

واسه این همه بودن خدا رو شکر . . .



این همه بودن گاهی دل آدمو می زنه ... سیرت می کنه ...
خستت می کنه
امیدوارم هیچ وقت اینطوری نشه

خوش حالم که دلگرمی
همین برام کافیه

دوستدار خاتون خوبی ها پنج‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 05:54 ب.ظ

احساست همه زیباست و همانا اندیشه ات در تفسیر عشق
...
سلام،زیارت قبول

کم پیدایی دختر !!
..
سلام،ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد