راز حضور

بهانه های قلم

راز حضور

بهانه های قلم

گذشته در پیش است

زندگی امروز ما میراث عاطفه ی گذشتگان ماست

و حرف های امروزمان سکوت دیرینه ی آنها

و به قطع رنج های امروز ما گنج های فردا را در پی خواهد داشت

که عشق من به آینده آنقدر زیاد هست که از امروز برای فردا هایم نیازی ساخته باشم

و همچنین شوقم برای زیستن

گذشته و آدم هایش تنها برای درس دادن به ما عبور نکرده اند

گذشته آمد تا آینده را بسازد

و این کور دلی مردم ساده اندیش است که تنها به ظاهر آدمی و هر شی ممکن می نگرند

امان از این همه افکار مومیایی شده

گرچه در زندگی ، برخی ها فقط پیچک اند و مستلزم تکیه گاه

اما چنار و سرو هم کم نیست

قیام عاشقانه ی گیاه در مقابل نور هم می تواند درسی از درس های مکتب عرفان خداوندی باشد

هر از گاهی بایست و ببین هرچه رفته ای هرز رفته ای

اما درس بگیر برای استواری قدم های آتی

جلال و جبروت آدمی تنها به نیک خویی نیست ...

در وجود هر کس باید آنقدر غرور و قدرت باشد که بدو ابهتی ببخشد

گرچه تکرار مکررات ملال آور است اما هرکه کوششی در این راه کرده است تنها برای موثر ساختن آنچه هست و درست است نموده و نه فقط قلم فرسایی بیهوده

که همه می دانند ، نوشتن واژه آرایی نیست ... نوشتن به تصویر کشیدن تصورات و اندیشه هاست با سلاحی به نام قلم و هرکه اندیشه اش ژرف تر قلمش و یادش ماناتر...

گذشته رفته است تنها برای ثبوت آینده و پاشیدن گرد امید در میان بشر

گذشته رفته اما زیستن در گذشته و باگذشته در وجود خیلی ها به یادگار مانده است

خوشا آنان که دچار افسوسند

و خوشا من که غرق خواهشم

ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ


پ.ن : تو شبای عزیز قدر یک لحظه یاد عموی عزیزم از جلوی چشمام محو نشد

عمویی که من هیچ وقت ندیدمش ... مهندس حسین آقائی که در راه مشهد_سرایان و به شوق دیدن مادرش هیچ وقت به مقصد نرسید و همسر و پسرش رو که فقط دوهفتش بود تنها گذاشت

کسی که داستان عاشقی اون و همسرش بعدها شد افسانه ی فامیل

روحش شاد


بعد نوشت : خداحافظی کردن از کسانی که تا کنون سلامی هم میهمانت نکرده اند احمقانه ترین کار است.


هشتم نوشت : نمی دانم امشب ساعت یک باید یه اتفاقی را انتظار می کشیدم

نمی دانم مفهوم این خواب ها چیست

اما آنقدر آشفته ام کرده که تا خیلی وقت گوش به زنگ باشم و حضور عقربه ها روی عدد یک را فراموش نکنم

نظرات 10 + ارسال نظر
سهبا شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:15 ق.ظ http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

قیام عاشقانه ی گیاه در مقابل نور می تواند درسی از درس های مکتب عارفانه خداوند باشد ........... ( رسما هنگ کردم با این جمله ت ...)

سلام علیکم . اینورا صبحه ، صبح شما بخیر ...

سلام ... چه تفاهمی جای ماهم صبحه
وقت شما بخیر

سهبا شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:17 ق.ظ http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

در وجود هر کس باید آنقدر غرور و قدرت باشد که بدو ابهتی ببخشد .......... ( آففرین سعیده جانم ،آفرین خانوم گل !)

خوشا شما و خواهشهای زیبا و زندگی سازت ...

مرسی مهربان
..
باور کن گاهی خودم از دست خودم به تنگ میام

دوستدار خاتون خوبی ها یکشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:08 ق.ظ

در آن سوی نگاه همان جا کنار لحظه های سراسر نور حقیقتی پرده از رخ می گشاید و نوای آشنای مهربانی سر می دهد

آن حقیقت خیلی وقت است رخ نمایی می کند
مشکل از چشمان من بود که هشیار شدند
...
تنها نوای مهربانی کافی نیست

زهرا زین الدین یکشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 08:27 ق.ظ http://nejat-yafteh.blogsky.com/

واکنون تو با مرگ رفته ای
ومن این جا
تنها به این امید دم میزنم
که با هر نفس گامی
به تو نزدیکتر میشوم
....واین زندگی من است.
سلام سعیده عزیزم. صبح تابستانی ات بخیر.انشالله روح عموی عزیزت بیش از پیش قرین رحمت الهی باشد.
ومیفهممت وچقدر سخت است که دلتنگ کسی باشی که هیچ گاه ندیدی اش.ومن چشیده ام دردی اینچنین را...
الهی الحقنی بالشهدا والصالحین

سلام
وقت شما هم بخیر
دلتنگی ها خود حس قشنگی در وجود بشر اند تا که شاید اندکی قدردان داشته هایش باشد
اما نبودن عمو گرچه برای من دلتنگیست اما برای پدرم بزرگترین حسرتیست که کمرش را خم کرده است
اما که گفته چرخ روزگار به طبع دل من و امثال من خواهد چرخید
ممنون از حضورتان

دوستدار خاتون خوبی ها یکشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:32 ب.ظ

من اگر گفتم "حقیقت" یا که گفتم "نوای آشنای مهربانی" همه این ها از سر نگاه تفسیر گویم بوده و هست و چیزی جز این نیست قصه واژگانم
و این نقش را تو خود می توانی تفسیر کنی

عزیزم بدان که در این دنیا همیشه لبخند راهگشای هر امری نخواهد بود
قصه ی واژگانت را می دانم اما غصه ی کلامت را نه
اما مهربانی قفل ناگشوده ی قلب من است و شاه کلیدی پنهان دارد
که هر آنکس آن را یافت محرم من و حتی پست های رمزدارم خواهد شد
چیزی بیش از این میخواهی؟

دوستدار خاتون خوبی ها یکشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:12 ب.ظ

نمی دانم درست دیدم و خواندم یا که نه
آیا دستان من توانسته اند شاه کلید مهربانی هایت را احساس کنند؟ که اگر این گونه است مرا ساده های نگاهت کفایت می کند و نمی خواهم خلوت نوشته هایت را بر هم زنم

شاه کلید پنهانی که از آن سخن آغاز کردم حرف امروز و فردا نیست
صبر ایوب می طلبد و قلبی سرشار از مهر و ...
بگذار مابقیه نشانه ها پنهان بمانند
...
اما بار ها برایم اثبات شده که گاهی آدم ها نه آنند که می نمایند
ساده های نگاهم مخاطب عام دارد
اما خلوتی که از آن سخن می گویی گاه برای فردای حافظه ام است و گاه برای نیازم ...

دوستدار خاتون خوبی ها دوشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:23 ق.ظ

به گمانم هفت خان رستم را یکی پس از دیگری بایستی پشت سر نهم تا بیابم هر آنچه را که باید و بفهمم دست نیافتن هر آنچه را که نباید

هروقت شاهنامه را از بر شدی و اوج رنج رستم را فهمیدی
تازه آنجا نقطه ی شروع هفت خان است
...
حالا چه اصراریه عزیز ؟!؟

یگانه دوشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:19 ب.ظ

به گذشته نگاه کن درس بگیر توی حال زندگی کن و خوش باش و از فدایت غافل نمون
گفته هام خیلی ساده و ابتدایی ولی باور می کنی که خیلیا توی تفسیرش می مون
خیلیا بدون زندگی نکردن در گذشتون بی هویت ان...
ولی از این جملاتت خیلی خوشم اومد...
که عشق من انقدر زیاد هست که از امروز برای فرداهایم نیازی ساخته باشم

گذشته و ادم هایش تنها برای درس دادن به ما عبور نکرده اند گذشته امدر تا آینده را بسازد


می دونی ...عاقل بودن و درست عمل کردن همش هم مربوط به سن نیست... میشه ی دختر 17 ساله بود اما با پختگی تمام عمل کرد...

می دونی بیشتر از همه کیا ضرر می کنن
کسایی که با گذشتشون زندگی می کنن
کسایی که هنوز نتونستن خاطرات و حسرت های گذشته رو فراموش کنن
و به خاطر هر نفع و ضرری که در حال نصیبشون میشه هزاران بار یاد گذشته می کنن
..
قربون شما ، اما اگه منظورت منم یگانه جان که هنوز شش ماهی مونده تا 17 سالم بشه
یادت رفته خانوما رو سنشون حساسن
..
جدا از شوخی زندگی هرکس بر طبق دیدگاهی که از این مفهوم داره میگذره
سراغ دارم آدمایی روکه بزرگ شدن اما فکرشون هنوز درکودکیشون داره درجا می زنه
اما در هر حال اونام خوشن با زندگیشون
اونام مفاهیمی رو تجربه می کنن و تعابیری رو در ذهن نگه داشتن که تو دنیای خیلی از ماها جایگاهش رو از دست داده .

ثنائی فر سه‌شنبه 8 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:14 ب.ظ http://www.sanae.blogfa.com

هر که اندیشه اش ژرف تر قلمش و یادش ماناتر
مانا بماند برای آیندگان و این خوب است برای رسیدن
اندیشه ژرف را از کجا باید وام گیرم نمی دانم
اندیشه را می اندیشم شاید حاصلی و ثمری
بسیار زیبا بود
یا حق

خدایی که انسان را آفرید و وی را اشرف مخلوقات کرد
در ذهن و جانش تفکراتی نهاد که اگر رخصت پرورش و خودنمایی یابند از انسان آنی می سازند که تا به نهایت انسانیت معرف حضور همه باشد
اما گاهی چنان غرق افکار کوچک و آرزو های محال می شویم که از یاد می بریم آنچه خدا به ودیعه نهاده در این وجود را پاس بداریم
ممنونم
متشکر از حضور شما

ثنائی فر سه‌شنبه 8 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 05:06 ب.ظ http://www.sanae.blogfa.com

انسان معدن ثروتی است که کافی است این معدن درون را کشف کند آنگاه آنی می شود که باید
یا حق

آری و ما چقدر غافلیم
..
عیدتون مبارک

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد