به امید شادی
به امید لبخند
به امید آرامش بیشتر
به امید ....
الهی به امید "تو"
ماه هاست سرگردان درمیان کتاب هایم به دنبال کتابی و کلامی می گردم که بارقه های امید را تزریق جانم کند
مرا در مقام آنچه به واقع هستم قرار دهد تا بتوانم در روشنایی مطلق ذهنم تصمیم بگیرم و فکر کنم
من و ما این روزها آنقدر به اسف و اندوه درد های گذشته و ضربه هایی که بر پیکره ی احساسمان فرود آمده اند فکر کرده ایم که در واقعیت برایمان جهان ذهن غیر قابل تحمل تر از جهان مادی گشته است
و در پی کسی می گردیم که دست اندیشه و احساس و باور هایمان را بگیرد و مارا از گرداب درون آزاد سازد
کسی که شاید هیچ گاه نیاید و نباشد
کسی که معنای زیبای انتظار را که به واقع واصف شخص "او" ست و به اشتباه کارکرد عوامانه به خود گرفته خدشه دار می کند
برخی از ما یک عمر در گرداب نگرانی ها ، دلواپسی ها ،نا امیدی ها زیسته ایم و تقلا کرده ایم
و در پایان نیز فنا را پذیرا شده ایم
اما هیچ گاه باورها ، عقاید و تفکراتی از جنس نور را میهمان ذهنمان نکرده ایم و اگر هم میهمان کرده باشیم اجازه ی ظهور در رفتارهایمان را از آنها دریغ کرده ایم
بی مقدمه آغاز کردم و بی واسطه به پایان می برم کلامم را
چرا که در پی ثبت نتایجی هستم که به قدر فهمم استنباط می کنم
تا باشد و بماند
تا یادم نرود
با سپاس فراوان از جناب هیچ که جرقه ی بزرگی بودند برای نور کورسویی در ذهنم ، نوری که نوید روشنایی می دهد