نمی فهمم این حس دلتنگ وارانه و غریبانه را
نمی فهمم این عدم تطابق هارا
این دوری هارا در عین نزدیکی و این نزدیکی هارا در عین دوری
این فهمیدن های دوست داشتنی
و نزدیک بودن های دور از باور آدمی
مبهوت تماشاگر روزهایی شده ام که جز سکوت مرا کاری نیست
ارتیاحی که فکر می کردم می یابم و نیافتم
همه به سرگردانی یک منِ وامانده در خود دامن می زنند
می نشینم و داستانم را مرور می کنم ... ادامه می دهم ادامه دارد های سهمگین و دور را و باز نمی رسم...و باز تکه های این پازل همه از آنِ یک داستان نیست...دادستان را بگویید بیاید و داد این تکه های گم شده در میانه ی زندگی ام را از تن لطیف احساسم بازستاند
(ادامه دارد ... )
فکرم عجیب مشوش سه نقطه های کنار این جمله است
پی نوشت : بیایید جوجه اردک نباشیم ، بیایید بی فلسفه هیچ کاری را تکرار نکنیم
این احساست زیباست لااقل برای من چرا که تمام دل ناگفته هایم را در تک تک واژه هایش حس کردم ............
سلام.......
دلتنگم خیلی بیشتر از خیلی دلتنگ و بیقرار
چقدر دلمـ میخواست کمی آرام بود این دل
شاید میتوانستم چیزی بگویم
نوشته ای حتی
زلزله زده ای میمانم که ...
خدا و حکمتشُ شُــــکر
سلام سعیدهء عزیزم
تولدت مبارک سعیده عزیزم