اگر این روزها خاموشم و هیچ نمی گویم...اگر از سوز هایم سخن آغاز نمی کنم...مپندار که در نازم
بلکه همچنان غرق نیازم...
بدان که مرا غمی به وسعت خودم گرفته...
و در این میانه منم یکه و تنها که بایستی دریابم کجای داستان هستم...
منم که تا ابدیت زندگیم با خودم هستم تا به خدایم برسم...
منم که باید پل بزنم و راه آسان کنم...در جاده ای که تاکنون صافی مطلق از ان ندیده ام...
هیچ کس ندیده...که گویند هرچه ره دشوار تر رهرو مقاوم تر...
ومن در نبرم آری نبردی با خودم...میان اراده و امکان...میان تنهایی...
این شب هایم همه می گذرد و من تیک تیک ثانیه هارا نمی فهمم.....
بزرگ شدن...بزرگ بودن و بزرگ ماندن...همه با هم در آمیخته...
اما هنوز هم منطق مطلقم...
گاه می اندیشم چه خواهم شد...چه خواهم بود...در این زمانه و در این روزگار...
چرایی بودنم...و چگونه ماندم فقط در ذات اوگنجد...پس نمی پرسم...سکوت می کنم...
فقط کنجکاوم بدانم چه خواهم بود...؟؟!!!
ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ
خاص نوشت:ای آنکه محتاج خانه ام هستی چه بگویمت وقتی...؟؟!!فقط می نگرم... می نگرم به این صفحه که تا کنون برایم رازها و حرف ها گفته...
آیا شرمت نمی آید؟؟
این خاص نوشت ارتباطی به پست بالا ندارد...
با خدا که هستی ، بزرگ هستی ، بزرگ خواهی شد ،بزرگ خواهی ماند !
محتاجان نگاه را رها کن در کوچکی خویش ! خودت را آزار مده با آنها نازدانه ام !
امتحاناتت که خوب شد خانومی ؟!
امیدوارم روزی با همین منطق ، بند از دست مجرمان بگشاییم
اگر گوشی برای شنیدن داشته باشند !!!
عالی بود مثل همیشه
سلام
همیشه از خوندن مطالبت لذت می بریم...
واسمون شده خونه امید
خسته نباشی...
سلام سعیده عزیز
خسته نباشی از امتحانات !
جاده ی صاف مطلق مگر وجود دارد؟! راست می گویی کسی ندیده ...