راز حضور

بهانه های قلم

راز حضور

بهانه های قلم

زوره به خدا...

ای کاش غمی که در فرهنگ و دل و جانمان ریشه دوانیده..بدین معنا نبود.. 

گاهی با خود می اندیشم..غم چیست و چرا هست؟اما بعد بدان می رسم که اگر غم نبود باید می پرسیدم انسان کیست و چرا هست؟؟ چراکه یکی از ادله ی وجود انسان می شمارمش... 

که اگر غم و تنگنایی نبود شاید یاد خدایی هم نبود...و بی یاد او هرچه بود نابود بود...چراکه او همه جود و وجود بود و هست و خواهد بود... 

بگذریم که گفتن این چیز ها برای من سخت خواهد بود... 

دل و جانم در تمنای چیزیست که شاید در عالم امکان نگنجد..شاید هیچ آزمونی آن را نسنجد..و هیچ نکته بینی آن را نفهمد... 

خدایا ما که هرچه گفتیم و فریاد کردیم که همگان را لیاقت انجام همه ی امور نیست کسی صدایمان را نشنید...نخواست که بشنود.. 

پس تو بشنو ای همه کسم...ای همه چیزم...ای محرم اسرارم...ای مرهم و التیام زخم هایم... 

بشنو از ملاک های سنجش بعضی از مردمانت...که فهیم را نالایق و بالعکس  نافهمان عالم را لایق و صاحب کیاست و سیاست می دانند چرا که ریاست از آن آنها شده... 

پیشتر ها این چیزها را درد می پنداشتم...اما امشب در این لحظه..در این ساعت و ثانیه می گویم...آهای اهالی محله ی ... بدانید و آگاه باشید که این چیزها رنج نیست..درد نیست...پس عادت کنید...که بد تر از این ها انتظارتان را می کشد و در انتها می کشد...از زور نا عدالتی.  

... 

.. 

آقا جان بیا بیا که معنای عدالت بر همگان واضح شود...

 

3 بهمن ماه 1389

نظرات 1 + ارسال نظر
مهدی سه‌شنبه 9 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 07:52 ب.ظ http://gitarzan.blogsky.com

آره ایشالا تو هم مامان بزرگ میشی ولی اول باید شوهر کنی.

چه زرنگ..!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد