ای کاش غمی که در فرهنگ و دل و جانمان ریشه دوانیده..بدین معنا نبود..
گاهی با خود می اندیشم..غم چیست و چرا هست؟اما بعد بدان می رسم که اگر غم نبود باید می پرسیدم انسان کیست و چرا هست؟؟ چراکه یکی از ادله ی وجود انسان می شمارمش...
که اگر غم و تنگنایی نبود شاید یاد خدایی هم نبود...و بی یاد او هرچه بود نابود بود...چراکه او همه جود و وجود بود و هست و خواهد بود...
بگذریم که گفتن این چیز ها برای من سخت خواهد بود...
دل و جانم در تمنای چیزیست که شاید در عالم امکان نگنجد..شاید هیچ آزمونی آن را نسنجد..و هیچ نکته بینی آن را نفهمد...
خدایا ما که هرچه گفتیم و فریاد کردیم که همگان را لیاقت انجام همه ی امور نیست کسی صدایمان را نشنید...نخواست که بشنود..
پس تو بشنو ای همه کسم...ای همه چیزم...ای محرم اسرارم...ای مرهم و التیام زخم هایم...
بشنو از ملاک های سنجش بعضی از مردمانت...که فهیم را نالایق و بالعکس نافهمان عالم را لایق و صاحب کیاست و سیاست می دانند چرا که ریاست از آن آنها شده...
پیشتر ها این چیزها را درد می پنداشتم...اما امشب در این لحظه..در این ساعت و ثانیه می گویم...آهای اهالی محله ی ... بدانید و آگاه باشید که این چیزها رنج نیست..درد نیست...پس عادت کنید...که بد تر از این ها انتظارتان را می کشد و در انتها می کشد...از زور نا عدالتی.
...
..
.
آقا جان بیا بیا که معنای عدالت بر همگان واضح شود...
3 بهمن ماه 1389
آره ایشالا تو هم مامان بزرگ میشی ولی اول باید شوهر کنی.
چه زرنگ..!!!