راز حضور

بهانه های قلم

راز حضور

بهانه های قلم

حجم درد

اگر سهراب حجم سبز را سرود...من می خواهم از حجم درد سخن بگویم... 

می دانم...لطافت سبز کجا و ضخامت درد کجا... 

اما ناچارم....ناچاریم...که این روزها جو حاکم بر اجتماع ایجاب می کند...نه عواطف من... 

که این روزها کمتر کسی گوش می سپارد به شنیدن پیغام ماهی ها... 

کمتر کسی نشانی هارا دنبال می کند تا به دوست برسد...(حساب حضرت دوست جداست) 

چه می گویی سهراب...این روزها صدای نزدیک ترین ها هم شنیده نمی شود...چه رسد به دور ترین مرغ جهان....واحسرتا که دیگر باغ همسفران خالیست... 

آه که دل ها چه نزدیک اند و چه دور...و امان از قلب های پرغرور... 

 

اما با همه ی این حرف ها...باز هم در طلب آن شهرم...و اگر در جستجوی آن شُهره ی شهر هم شوم غمی نیست...ماتمی نیست.... 

 

که در این راه خودرا آماده خواهم کرد...قایقی خواهم ساخت از جنس باور هایم...از جنس یقین... 

قایقی محکم که هیچ طوفانی آن را منهدم نخواهد کرد... 

 عزم رفتن می کنم...

از قریبان غریب دور خواهم شد...که بود و نبودشان بر من یکسان... 

 

می روم تا فاصله بگیرم از هر آنچه که مرا با خودم درگیر ساخته است... 

و میروم به هزار و یک دلیل..... 

 

ادامه دارد...

 

 

18بهمن ماه 1389

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد