راز حضور

بهانه های قلم

راز حضور

بهانه های قلم

حرف هایم همچنان ناگفته خواهد ماند...

 غرق نگاه می شوم...غرق حضور بی دلیل... 

بودن برایم مبهم است ای بی بدیل،تنها دلیل... 

ماهیم و ظلمت ما...تنها دلیل بودن... 

حتی اگر توانیم..تا نور تا ستودن... 

دلتنگ بودنم من...دلتنگ آشنایی...  

اشکی برون تراود..دردی سخن گشاید... 

از دور ها بگوید...از زور...از تمنا... 

از آه...از تجلی...از موج...از آب دریا... 

از هرچه را که باید...از هرچه را که شاید... 

گویی ادامه دارد...آری تا می تواند... 

  

سنگینیه غم او...تنها از آن او نیست... 

من نیز شریک اویم...چون می کنم تقلا.. 

 

سخت است باشی و باز حرفت میان نیاید... 

درد است گویی و باز رنجت کسی نخواند... 

 

حرفی ندارم اما...حرفم حریف جوید... 

آهی ندارم اما... 

اما.... 

اما.. 

.. 

.

5 بهمن ماه 1389

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد