راز حضور

بهانه های قلم

راز حضور

بهانه های قلم

دلتنگم

امشب حسی مرا در بر گرفته به وسعت تمام دوری هامان

به وسعت تمام آبی ها...نیلی ها...

امشب دلتنگم،امشب در این دلتنگیه خوش آهنگم گم شده ام

امشب به دلتنگی ام رنگ آبی می زنم...

می خواهم روی دریا دراز بکشم و دلتنگی ام را با آسمان قسمت کنم...دستم را دراز کنم و از دامان آسمان ستاره بچینم...

می خواهم به دلتنگی ام جلوه ای شاعرانه ببخشم...چرا که عاشق این دلتنگی ام..

روحم آنقدر سبک شده که فکر می کنم اگر در باد بایستم باد مرا با خود خواهد برد..

به کجا؟؟ به دوردست ها..!! به ناشناخته ها..!!  به آنجایی که دیگر در آن رنج نیست،دوری نیست،غم نیست...

آه که این حس را چقدر دوست دارم....دلم می خواهد خودم را در آغوش بگیرم و در هوا چرخ بزنم...

بچرخم و بچرخم،آنقدر بچرخم که سرم گیج رود و از فرط خستگی نقش زمین شوم.... 

7 دی ماه 1389

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد